گالری عکس گیلان شهری از جنس شعر و شادی
در برابر طراوت و زیباییهای گیلان دو راه بیشتر نداری! یا سکوت کنی
و لذت ببری و یا لذت خود را با شعر همراه سازی ...
تو را من چشم
در راهم
شباهنگام، در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
(نیما یوشیج)
بيابان را سراسر مه گرفته است
بيابان را سراسر مه گرفته است
میگويد به خود عابر
سگان قريه خاموشند
در شولای مه پنهان
به خانه میرسم
گل كو نمیداند
مرا ناگاه در درگاه میبيند
به چشمش قطره اشكی بر لبش لبخند
خواهد گفت: بيابان را سراسر مه گرفته است ...
با خود فكر میكردم كه مه
گرهمچنان تا صبح میپائيد
مردان جسور از خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز میگشتند.
(احمد شاملو)
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان،
دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده، مهر و ماه، زمستان است ...
(مهدی اخوان ثالث)
آرش کمانگیر
آنک آنک کلبهای روشن
روی تپه روبروی من
در گشودندم مهربانیها نمودندم
زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز در کنار شعله آتش
قصه میگوید برای بچههای خود عمو نوروز.
(سیاوش کسرایی)
قوقولی قو!
قوقولی قو! ...
اطلاعات پست
نویسنده : الهام اطهری
تاریخ پست : یکشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۰۲